آیا مطالعه تاریخ فایده ای در زندگی امروز بشر دارد؟
دکتر سعید حاتمی
پزشک و پژوهشگر اجتماعی
March 2022
من همواره به تاریخ و تاریخ نگاری به دیده شک نگاه کرده ام. منظور از این سخن این است که به نظر من استفاده از اتفاقات تاریخی در شکل دهی و هدایت زندگی امروز بشر نه تنها در اکثر مواقع بی استفاده می باشد بلکه گاها گمراه کننده نیز هست. البته آنچه من در این گفتار، بر آن تاکید دارم، بی اهمیت خواندن تمام تاریخ نیست بلکه لزوم بازنگری بنیادی در تعیین بازه زمانی تاریخی است که در دنیای پرسرعت امروز قابل استفاده باشد و نیز قابلیت بالایی در راستی آزمایی شواهد آن وجود داشته باشد.
تعاریف بسیار متنوعی از تاریخ ارائه شده است ولی در مجموع می توان گفت که تاریخ، ثبت، توصیف و تحلیل وقایع و پدیده های گذشته مرتبط با زندگی انسانهاست. یقینا مانند هر علم دیگری نیز انتظار می رود که استفاده از این علم در تغییر و تکامل زندگی امروز بشر مؤثر باشد. یعنی اگر ما مثلا در مورد تاریخ جنگهای ناپلئون بناپارت، دوران رضا شاه ایران، وقایع مربوط به برده داری در آمریکا و دوران زمامداری استالین در شوروی سابق مطالعه می کنیم باید بتوانیم کاربردی عملی برای آن در زندگی امروز خود پیدا کنیم وگرنه خواندن و تحقیق درباره گذشته ای که نقشی در بهبود روش زندگی امروز ما نداشته باشد، عاقلانه نخواهد بود.
قبل از اینکه استدلال خود را برای نظریه کم فایده بودن مطالعه تاریخ بیان کنم، به برخی از انتقادهایی که به این نظریه وارد می کنند اشاره می کنم. شاید شما هم بسیاری از این چالش ها را هنگامی که جملات اول این متن را خواندید، از ذهن خود گذرانده بودید.
بطور مثال می گویند خواندن تاریخ جنگهای گذشته یک کشور مثل ایران، می تواند کمک کند که از اشتباهات حاکمان گذشته پند گرفته و مانع جنگ مجدد شویم. مثلا مطالعه علل جنگ صفویان با امپراتوری عثمانی در حدود 500 سال قبل که منجر به شکست صفویان شد، چگونه می تواند به سیاستمداران امروز کمک کند که اشتباه صفویان را دوباره تکرار نکنند؟ یا قدری به جلو بیاییم و جنگ ایران و روسیه در زمان قاجاریان حدود 200 سال قبل را بررسی کنیم. چه نکاتی را از مطالعه آن می توان استخراج کرد که راهنمای دولتمردان امروز ایران در کشورداری باشد. به عقیده من، اگر هم نکاتی در این تحلیل تاریخی بیرون آید که قابل استفاده باشد، چیزی بیش از گزاره های کلی و منطقی نخواهد بود و لازم است این را خاطرنشان کنم که آیا برای رسیدن به این گزاره های کلی، اساسا نیازی به این کاوش تاریخی آنقدر دور وجود داشت؟ در ادامه توضیح خواهم داد که چرا این تاریخ کمک زیادی نمی کند و چگونه باید از تاریخ، بهره عملی ببریم.
چالش دیگری که مطرح می کنند این است که مطالعه و آموزش تاریخ در کودکان یک کشور منجر به افزایش حس هویت ملی در افراد شده و همبستگی آنها و انگیزه شان را برای ساختن آینده کشور بیشتر می سازد. آیا واقعا مطالعه تاریخ هویت می بخشد؟ آیا اینکه کودکان، تاریخ کشور خود را بیشتر بدانند به هویت خود پی می برند و به آن می بالند و الهام بخش آنها برای سازندگی کشورشان خواهد بود. مقایسه تاریخ کشورهای توسعه یافته و عقب مانده اغلب نقض آن را نشان می دهد. مقایسه تاریخ کشور یونان و کانادا، کدام کشور را غنی تر و با هویت تر نشان می دهد؟ آیا به همان میزان قدمت تاریخی، سطح زندگی در یونان بهتر از کانادا می باشد؟ اینکه یک کودک کانادایی تاریخ آنچنان دندانگیری را در کشورش نمی یابد می تواند هویت کمتری به او ببخشد و موجب سرخوردگی گردد و یا اینکه زندگی کم حاصل تری را برای او به ارمغان آورد؟
در مثالی دیگری از این انتقادها مثلا گفته می شود که خواندن یک شعر زیبا مربوط به حافظ و سعدی و یا لذت بردن از یک اثر نقاشی داوینچی، بواسطه مطالعه تاریخ است. پاسخ این است که نه، اینطور نیست؛ شعر یا نقاشی زیبا یک هنر است نه تاریخ. آثار هنری عمدتا فاقد تاریخ مصرف هستند و تا زمانی که از آن لذت برده شود یا استفاده شود می مانند. اما اینکه حافظ ، سعدی یا فردوسی در چه قرنی می زیسته اند و چگونه زندگی می کردند، چقدر می تواند در زندگی امروز ما مؤثر باشد؟
در نقدی دیگر، گاها می گویند وقتی یک متهم را دستگیر می کنند، برای اثبات یا رد اتهامش باید گذشته تاریخی مربوط به آن واقعه یا مجرم را بررسی کرد تا قاضی بتواند حقیقت را تشخیص دهد. این حرکت یک مطالعه تاریخی است و قطعا هم در این حوزه لازم و راهگشاست. شبیه این مطالعه تاریخی را نیز در برخورد پزشک و بیمار مطرح می نمایند.، پزشک برای تشخیص بهتر بیماری، تاریخچه بیمار از جمله رفتارهای پرخطر یا مصرف بعضی داروها را سئوال می کند که این خود یک بررسی تاریخی است که بسیار کمک کننده است. در پاسخ می گویم که این مثال ها و مثال های شبیه این، یک وجه اشتراک بزرگ دارند و آن این است که در همه این موارد فردی که گذشته او ارزیابی می شود، خود، امروز وجود دارد و ما بدنبال اثرات آن واقعه در حال آن فرد هستیم، در حالی که بررسی تاریخ 300 سال قبل، فقط مربوط به آدم های آن دوران است و نسل های امروز از هر لحاظ متفاوت هستند.
تا اینجا می توان به این نکته پی برد که در نظریه کم فایده بودن مطالعه تاریخ، مدت زمانی که به عقب برگشته و وقایع تاریخی را بررسی می کنیم، مهم و کلیدی است. به عبارت دیگر هرچه این بازه زمانی، به گذشته دورتر برگردد طبیعتا استفاده از آن اطلاعات بی فایده تر و یا مضرتر خواهد بود. واژه “گذشته دور” را هم در ادامه این مبحث بیشتر توضیح خواهم داد.
حال می خواهم دلایل رد مطالعات تاریخی دور را تشریح کنم. وقتی راجع به کاربرد اطلاعات تاریخی در زندگی امروز خود صحبت می کنیم این اطلاعات باید حداقل دو خصوصیت اصلی داشته باشند. اول اینکه اطلاعات صحیح بوده و دوم اینکه وضعیت امروز به گونه ای شبیه به آن زمانی باشد که آن اطلاعات تاریخی بدست آمده است.
پس دو چالش اصلی به کاربرد اطلاعات تاریخی مطرح است:
- قابلیت تعمیم قوانین حاصل از تاریخ: چقدر شرایط امروز جامعه شباهت به آن مقطع تاریخی دارد. به عبارت دیگر جامعه امروز به لحاظ فرهنگ، تکنولوژی، رفتار و درکل سبک زندگی چه میزان شبیه گذشته تاریخی مورد بحث است.
- قابلیت اعتماد به تاریخ: چقدر اطلاعاتی که از گذشته به ما رسیده است درست و قابل اعتماد است.
1.قابلیت تعمیم قوانین حاصل از تاریخ:
اولین و شایع ترین چالشی که به نظریه کم فایده بودن تاریخ، وارد می کنند این است که ما با مطالعه دقیق تاریخ می توانیم از اشتباهاتمان درس بگیریم و در آینده آن را تکرار نکنیم و یا بالعکس، از موفقیت های گذشتگان بیاموزیم که چگونه آنها را بکار ببندیم. بطور مثال تاکنون مقالات و اسناد زیادی در خصوص کودتای 28 مرداد سال 1332 ارائه شده و تحلیل ها و میزگردهای فراوانی به منظور ریشه یابی و نحوه وقوع کودتا برگزار شده است و یکی از اهداف این مطالعات هم این بوده که چطور می شود از کودتاهای اینچنین و دخالت احتمالی دولتهای خارجی جلوگیری کرد.
بیاییم کمی موشکافانه تر به چالشی که مطرح کردم، بنگریم. آنچه مسلم است برای کاربرد راه حل های یک مشکل واحد، از یک کشوری دیگر، شباهت های ساختاری بین این دو محیط نیاز است. مثلا برای حل ترافیک در شهر دهلی نو در هند کمتر می توان از راه حل های استفاده شده در شهر برلین آلمان بهره گرفت زیرا که شباهت های ساختاری و فرهنگی این دو شهر بسیار ناچیز هستند. به همان نسبت، جامعه امروز یک کشور می تواند تفاوت های بنیادی با همان جامعه در 300 سال قبل از خود پیدا کرده باشد.
برای پاسخ به این شبهه که چقدر ساختار امروز، شباهت به ساختار تاریخ مورد بررسی دارد باید به این سؤال جواب دهیم که سبک زندگی بشر با چه سرعتی در حال تغییر است. این شباهت نکته بسیار مهم در تعمیم تاریخ است. فرض کنید که کودکتان بیمار است و به درمانگاه مراجعه می کنید. اگر پزشک معالج با استناد به روش های تشخیصی و درمانی که در کتاب “قانون در طب” بوعلی سینا (نگاشته شده در بیش از 1000 سال پیش) کودک شما را مورد معالجه قرار دهد چه عکس العملی خواهید داشت. منظور من پایین آوردن ارزش این کتاب نیست. زیرا در تاریخ آمده است که حدود 700 سال این کتاب در اروپا تدریس می شده است. این کتاب در زمان خود و سالها پس از آن، مهمترین منبع پزشکی به شمار می آمد اما استفاده از آن در نظام درمانی حال حاضر بی فایده خواهد بود. باید اشاره کنم که منابع پزشکی هر چند سال یکبار تجدید چاپ شده و در مواردی برخی روشهای درمانی پس از گذشت فقط یک دهه کاملا منسوخ می شوند.
جدای علم پزشکی، از خود بپرسید آیا می پذیرید که ساختمان های شهری امروز را براساس استاندارد های ساختمان سازی در دوره صفویه بسازند؟ در علوم سیاسی، چقدر نوع حکومت داری در دوره رنسانس در اروپا می تواند به اداره اتحادیه اروپا و یا کشورهای این حوزه کمک کند؟
شاید با خودتان بگویید که نظام پزشکی یا معماری معمولا از این سیر تاریخی و راه حل های مطرح شده در آن، الهام می گیرند و آنها را مورد آزمون با تکنولوژی های جدید قرار می دهند. در پاسخ باید گفت که آیا واقعا برای حل مشکلات امروز بشر لازم است ابتدا گذشته های تاریخی دور را بررسی کنیم، در حالی که بسیاری از این مشکلات در آن گذشته اصلا وجود نداشته اند. بنابراین باز به این نکته می رسیم که زمان تاریخی مورد بررسی چقدر از زمان امروز ما فاصله دارد و آیا این فاصله منجر به تحول ساختاری در زندگی بشر شده است؟ پس به نظر می رسد باید سنجه هایی را برگزینم که سرعت تغییر زندگی انسان را تا حدودی اندازه گیری می کنند.
در دهه های گذشته، اختراع برق، ساخت هواپیماهای مسافربری، کشف انواع واکسن، ایجاد اینترنت و هزاران نوآوری دیگر، به تدریج نیازها و دغدغه های انسان را متحول ساختند. می خواهم برای روشن شدن موضوع، یکی از این نوآوری ها و اثرات متنوع آن در زوایای زندگی اجتماعی ما را بطور خلاصه توضیح بدهم. همه ما می دانیم که استفاده از تلفن های هوشمند، زمینه برای بهره گیری از شبکه های اجتماعی را دو چندان کرده و امروزه شبکه های اجتماعی به یکی از ابزارهای قدرتمند و پرکاربرد در زندگی روزمره مردم جهان تبدیل شده است. استفاده بیش از حدود 5/3 میلیارد نفر در جهان (حدود نیمی از جمعیت کره زمین) از شبکه های اجتماعی مختلف و گسترش روز افزون آن، تغییرات بنیادیی در زندگی مردم ایجاد کرده که به بعضی از آنها فهرست وار اشاره می کنم.
شما می توانید با ایجاد گروههای مجازی در این شبکه ها دوستانی را از سرتاسر جهان یافته و شبکه خوبی برای تبادل اطلاعات به وجود آورید. اما از سوی دیگر، امروزه شبکه های اجتماعی نه تنها برای معرفی محصولات و خدمات، کاربرد پیدا کرده بلکه همانند مغازه ها و شرکت های کوچک مجازی باعث درآمدزایی برای خیلی از مردم جهان شده است. شما براحتی می توانید با یک کانال تلگرام یا اینستاگرام بدون صرف هیچ هزینه ای محصولات خود را برای گروه هدف عرضه کنید و به فروش برسانید. طبیعی است که نظام های بانکی نیز برای تسهیل تراکنش های مالی باید اقداماتی را انجام داده و امکانات خود را تغییر دهند. درآمد زایی در هر بخشی یقینا نظام های مالیاتی را نیز وا می دارد که قوانین نظارتی و مالیاتی خود را متناسب با آن به روز کنند. حتی سیاستمداران نیز از این رسانه بدلیل گستردگی کاربرد و سهولت دسترسی مردم به آن، نمی توانند چشم پوشی کنند و امروزه بسیاری از کمپین های انتخاباتی تلاش می کنند در این شبکه ها برای آرای نامزد خود تبلیغ کنند که این هم سرفصل جدیدی را در علوم سیاسی به وجود آورده است.
واضح است که شبکه های اجتماعی به همان میزان که محل تبادل اطلاعات و ارائه محصولات شود به همان نسبت می تواند زمینه های جرم زایی را نیز فراهم کند. این جرم زایی می تواند از ایجاد حساب های کاربری جعلی، نشر بی اجازه اطلاعات و عکس های شخصی افراد، هک کردن حساب ها و تا اخاذی و کلاهبرداری اینترنتی و حتی تهدیدات امنیتی را شامل شود. وجود جرم های مجازی، پای نیروهای پلیس و امنیتی را به این حوزه باز می کند. پس بخش جدیدی در پلیس هر کشوری برای این جرائم شبکه های مجازی تشکیل می شود. یقینا این نیروها باید تعاریف مشخصی از فعالیت های مرتبط با شبکه های اجتماعی داشته باشند و بدانند که کدامیک از آنها به عنوان جرم محسوب شده و باید با آنها برخورد کرد. پس پای قانون گذاران کشور نیز برای تعاریف اینگونه جرم ها و میزان مجازات آنها به این حوزه باز می شود.
بدنبال وضع قوانین، به تبع، نظام قضایی کشورها نیز باید خود را بروز کنند. این یعنی اینکه وکلای دادگستری، قضات و بازپرس ها، همه باید در بروز رسانی روند های قضایی در برخورد با متهمین این شبکه ها درگیر شوند. طبیعی است که با سرعت زیاد گسترش کاربرد شبکه های اجتماعی سرعت ایجاد جرائم پیچیده تر نیز بیشتر می شود و حجم اطلاعات آن نیز به مراتب افزایش می یابد. پس دانشکده های رشته های مربوط به حقوق و قضا نیز باید متن ها و برنامه های درسی را با همین سرعت، تغییر و بروز کنند.
همه مطالب گفته شده فقط بخش کوچکی از تغییرات گسترده ایست که وجود شبکه های اجتماعی در بسیاری از حوزه های علمی، سیاسی و اجرایی کشور به ارمغان می آورند. بنابراین نمی توان کتمان کرد که ورود تنها یک تکنولوژی به عرصه زندگی چه تحول شگرفی را در سبک زندگی بشر چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی به همراه میاورد. لازم به تاکید است که اینها فقط مربوط به یک تکنولوژی است حالا تصور کنید نوآوری در اتومبیل های خودران، هوش مصنوعی، تکنولوژی های تشخیص پزشکی و موارد مشابه آن، چه تاثیری در سرعت تغییر زندگی روزمره ما خواهند داشت.
با مثالهای بالا کاملا مشخص است که این تغییرات، به سرعت منجر به دگرگونی در نوع نیازها و شکل مشکلات روزانه بشر می گردد. این بدان معنی است که حل مسائل جدید بوجود آمده، مستلزم شناخت و واکاوی بیشتر همین تکنولوژی های جدید و اثرات آنهاست. پس ناگفته پیداست که کاوش در گذشته های دور که اصلا این گونه نیازها وجود خارجی نداشته اند، کمکی به حل دغدغه های پیش آمده نخواهد کرد. چگونه می شود به بررسی زندگی مردمی که صدها سال پیش می زیسته اند، پرداخت در حالی که عمده نیازهای انسان در رابطه با پدیده اینترنت عمری به درازای فقط 40 سال دارد.
حال بیاییم با آمار، میزان این تغییرات را بهتر متوجه شویم. لازم است بدانیم که افزایش اختراعات، اکتشافات و نوآوری های کاربردی در علوم، به همان میزان که زندگی انسان ها و جوامع را دستخوش تغییرات بنیادی می کنند، “حجم دانش بشری” را نیز افزایش می دهند. پس اگر بگوییم که سرعت افزایش حجم دانش بشر ارتباط مستقیمی با سرعت تغییر سبک زندگی او دارد، سخن بیراهی نگفته ایم.
یکی از شاخص هایی که برای اندازه گیری سرعت تولید دانش استفاده می شود، “زمان دو برابر شدن حجم دانش بشر” است. این یعنی در چه مدت زمانی کل دانش بشر از ابتدای خلقت، دو برابر می شود. واضح است که هر چه این زمان کوتاهتر شود به معنی آن است که سرعت تولید دانش و بدنبال آن تغییرات زندگی او بیشتر خواهد بود.
براساس تحقیقات در علوم مختلف، متوسط مدت زمان دو برابر شدن کل دانش بشر در سال ۱۹۰۰، حدود صد سال بوده است، در حالیکه این زمان درحال حاضر حدود ۱۳ ماه است. البته این عدد میانگین در همه علوم است. در بعضی علوم مانند بیولوژی این زمان حدود 18 ماه است و در برخی دیگر مانند فنآوری اطلاعات به مراتب کمتر است. به عبارت بهتر در حال حاضر کل دانش انسان در همه علوم از آغاز تاکنون، پس از گذشت حدود یکسال دو برابر می شود. حالا اضافه کنید که پیش بینی می شود، با توسعه اینترنت و تکنولوژی های مرتبط، این زمان در آینده ای نزدیک به حدود ۱۲ ساعت برسد که بسیار شگفت آور خواهد بود. این بدان معنی است که از 8 صبح که به سر کار می رویم تا 8 شب به اندازه همه دانش بشری به آن اضافه می شود و تا صبح فردای آن روز همین دانش، دوباره دو برابر می شود. توجه به نمایی بودن نمودار رشد علوم، نشان می دهد که در پایان هر هفته حجم دانش بشر نسبت به اول هفته بیش از شانزده هزار برابر می گردد. درک آن کمی مشکل است اما این واقعیت دنیای مدرن خواهد بود.
با بیان این شاخص های آماری، شاید تا اینجا نیز متوجه شده باشید که سرعت ایجاد نوآوری ها و بدنبال آن افزایش حجم دانش بشری به قدری زیاد است که کاربرد اطلاعات تاریخی دور در زندگی بشر را بسیار کم رنگ می کند. همه اینها را گفتم که برگردم به جمله اول و اینکه در دنیای پرسرعت فعلی، مطالعه و کاربرد تاریخ مثلا 500 سال قبل اگر نگوییم هیچ، تاثیر بسیار ناچیزی در زندگی امروز خواهد داشت.
در اوایل این فصل، اشاره ای داشتم به “گذشته دور” و قرار بود توضیحات بیشتری در این خصوص بدهم. منظور از گذشته دور در تاریخ، مقطع زمانی است که اطلاعات تاریخی آن کاربردی صفر یا بسیار ناچیز در حل مشکلات امروز انسان دارد. تعیین اینکه مثلا چند سال قبل را “گذشته دور” بنامیم کمی پیچیده و سخت است ولی این زمان بطور منطقی برمبنای حوزه مورد بررسی و نیز نوع کاربردی که از اطلاعات آن انتظار داریم، قابل تعیین خواهد بود. بطور مثال ممکن است در علومی همچون فیزیک، ریاضی و پزشکی، گذشته قابل استناد در حدود 50 سال اخیر باشد و در علوم دیگری همچون زمین شناسی و نجوم این زمان به حدود 200 سال برسد. قابل ذکر است که همین زمان قابل استناد نیز با پیشرفت علم و تکنولوژی، در آینده، کوتاه و کوتاهتر خواهد شد.
2.قابل اعتماد بودن تاریخ:
شاخص دیگر در کاربرد تاریخ، این است که چقدر می توانیم به صحت و درستی شواهد آن زمان اعتماد کنیم.
دقت کنیم که ما معمولا “تاریخ” را مطالعه نمی کنیم بلکه “گزارش یک تاریخ نگار” را می خوانیم، به این معنی که همواره وقایع تاریخی توسط یک تاریخ نگار، باستان شناس، نویسنده یا خبرنگار ثبت می گردد و در قالب کتاب، مقاله، گزارش و غیره به دیگران منتقل می شود. از زمانیکه تکنولوژی های ثبت وقایع مانند ضبط صوت و دوربین عکاسی و فیلمبرداری به زندگی بشر راه یافته شاهد جمع آوری اینگونه شواهد نیز توسط مورخین یا گزارشگران بوده ایم.
تاریخ نگار هر که باشد و وابسته به هر فرهنگ و کشوری که باشد، اول از همه یک انسان است. این انسان دارای عواطف، تفکر و تجربه ذهنی است و در بهترین حالت خود، محال است که در ثبت یک واقعه این سابقه ذهنی فرد تأثیرگذار نباشد. پس نوع نگارش و جملات ،خودبخود می تواند نوعی تمایل یا گردش به سمت باورهای ذهنی نگارنده پیدا کند. توجه داشته باشید که کاملا خوش بینانه به این نگارش نگاه می کنیم و تا اینجا فرض بر این است که او هیچ قصد و غرضی در تحلیل خاص واقعه مربوطه نداشته است.
نکته دیگر اینکه تاریخ نگار هم مثل هر فرد دیگری نیازمند تأمین معاش خود از این حرفه است. بنابراین باید بتواند مطالبی بنگارد که مورد توجه خواننده و یا سرمایه گذار خود باشد. روزگاران قدیم تاریخ نگاران غالبا در خدمت پادشاهان و امرا بودند و امرار معاش می کردند. پس یقینا نمی توانسته اند که وقایع را بر خلاف میل آنها بنویسند. امروزه نیز در دمکراتیک ترین کشورهای جهان نیز خبرنگاران معمولا عضو روزنامه و رسانه ای هستند که اگر دولتی نباشند لزوما باید درآمد خود را از فروش مستقیم رسانه و یا جذب آگهی به دست آورند.
همانطور که گفتم تمام موارد بالا با نگاهی کاملا خوشبینانه، وجود خطا در شواهد تاریخی را بیان می نمود. باید به همه آنها، وجود تعمد و منفعت طلبی در تنظیم و تحریف اسناد تاریخ را نیز اضافه کرد. نگاهی به گذشته، تاریخی پر از توطئه ها، جعل سند، قهرمان سازی و ترور شخصیت را بر ما نمایان می سازد. بی شک بخشی از این جعلیات به تاریخ نگاری نفوذ کرده و دست به دست به ما رسیده است. راستی آزمایی این همه سند تاریخی حتی اگر قابل انجام باشد، یقینا همیشه نتیجه بخش نخواهد بود.
شاید جالب باشد که بدانید یکی از راههایی که سن آثار و اسناد تاریخی را می سنجند بررسی کربن 14 است. این روش بیش از چهل سال است که یکی از روشهای مرسوم در باستان شناسی و تاریخ نگاری است. اخیرا تحقیقاتی انجام شده است که دقت و کاربرد کربن 14 را در این خصوص کاملا زیر سئوال برده است. قصد ندارم که صحت این تحقیقات را تأیید کنم، اما این خود نشانه دیگری است که حتی با متداول ترین روش قدمت سنجی، ممکن است روزی متوجه شویم که بسیاری از راستی آزمایی های اسناد تاریخی نتیجه اشتباهی داشته است.
توجه داشته باشیم که پیشرفت تکنولوژی همانقدر که به بهبود زندگی انسان کمک کرده، همانقدر نیز سرویس های اطلاعاتی و امنیتی را برای پیشبرد پروژه های جاسوسی و توطئه، توانمندتر ساخته است. برای این بخش از دولتها، ایجاد اسناد تاریخی تقلبی که همه مختصات یک سند مربوط به صدها سال قبل را داشته باشد، کار خیلی دشواری نخواهد بود اگر منفعت های بزرگی در کار باشد. امروزه می دانیم که با تکنولوژی هایی که برای عموم مردم قابل دسترسی هستند، می توان عکس های جعلی غیر قابل ردیابی خلق کرد و یا مکالمه دروغین از افراد سیاسی بوجود آورد. این مسئله حتی در دادگاههای امروز در راستی آزمایی شواهد حساس، کاملا مدنظر قرار می گیرد.
سخن آخر:
شاید از خود بپرسید، مگر می شود این همه اسناد و کتابهای تاریخ گذشته دور را نادیده بگیریم و یا چطور می شود تاریخی را کنار گذاشت که مطالعه آن همیشه جذاب و مورد توجه اقشار مردم بوده است.
تیتروار فقط چند مورد از کاربرد پذیرفتن تئوری “کم فایده بودن مطالعه تاریخ” را بیان می کنم:
- تعیین حدود بازه زمانی تاریخی قابل استناد در علوم مختلف
- حذف بسیاری از مطالعاتی که برای راستی آزمایی اسناد تاریخی خیلی قدیمی اجرا می شود.
- کاستن خیلی از مباحثه ها در مورد روایت های تاریخی برای اثبات یا رد یک مسئله مربوط به زمان امروز
- حذف بسیاری از اسناد تاریخی در سیاستگذاری های اداره کشور (قطعا این مسئله شامل قرارداد های تاریخی بین کشورها و شبیه آن نیست)
- تغییر در نظام آموزشی که می تواند شامل حذف دروس تاریخ و یا اختیاری کردن آن باشد و اختصاص آن به دروس مهمتر برای کودکان مانند تفکر نقادانه
البته نباید ناگفته بماند که مطالعه تاریخ چند مزیت غیرمحسوس برای عامه مردم دارد. اول اینکه گفتن و شنیدن وقایع تاریخی همانند تماشای یک فیلم سینمایی، هیجان انگیز بوده و می تواند دیگران که شنونده آن هستند را به وجد آورد و باعث جذب بیشتر مخاطبان شود. قدیمی ها خاطرشان هست که در گذشته، افراد پیری که قصه گو بودند، اتفاقات تاریخی را با آب و تاب برای کودکان و گاه بزرگسالان تعریف می کردند و مورد توجه آنها قرار می گرفتند. شاید بدلیل ارضای حس کنجکاوی بشر، خواندن کتابهای تاریخی همواره برای کسانی که در آن حوزه خاص علاقه یا تخصص دارند، با لذت همراه است اما کاربرد واقعی آن در مشکلات روزمره، یقینا ناچیز است.
همچنین دانستن تاریخ و بیان آن در جمع های کاری و حتی جمع های دوستانه را می توان نوعی نمایش قدرت دانست که خود را به شکل عالم بودن و آگاهی داشتن از جزییات گذشتگان نشان می دهد. به لحاظ روانشناسی، این خود می تواند در بالا بردن جلوه شخصیت علمی افراد در مجامع کمک کند.
سخن نهایی اینکه هرچه میزان قدرت تحلیل و تعقل ما از وقایع روز بیشتر شود، کاربرد تاریخ محدودتر و گزینشی تر خواهد بود.
دکتر سعید حاتمی
پزشک و پژوهشگر اجتماعی